امام محمد باقر(ع)
امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است كه بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد.
خصلت آفتاب است كه همواره گام بر فرق ظلمت مینهد و در لحظه هاى تاریك، بر افق زمان می روید تا ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد.
او نیز در عصر حاكمیت جور اندیشه هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.
ولادت امام محمد باقر
حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است این نقل، با روایاتى كه نشان مىدهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مىگذشته است هماهنگى دارد.
در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:
ـ سوم صفر 57 هجری
ـ پنجم صفر 57 هجرى
ـ جمعه اول رجب 57 هجرى
ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى
بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفتهاند.
تبار والاى امام باقر (ع)
امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مىگردد.
او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما السلام) تولد یافت
پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع)
مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویهاى است كه افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد براى وى كنیههایى چون ام الحسن و ام عبده آوردهاند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.
در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه صدیقهاش لقب دادند.
امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده است:
روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت.
نام و كنیه امام محمد باقر
نام آن حضرت محمد است.این نامى است كه رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .
جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد كه سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ كرده است.از بیان او ـ كه به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مىشود كه نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اكرم (ص) صورت گرفته است.كنیه آن گرامى ابو جعفر است و جز این كنیهاى براى وى نقل نكردهاند.
القاب امام محمد باقر
براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:
ـ باقر.
این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مىآید و بیشتر منابع بدان تصریح كردهاند.
در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:
شكافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگی هاى دانش بود وبه دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى كه در اختیار داشت، باقر نامیده شد.
از طرفی نتیجه سجدههاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود واحكام را از متن قوانین كلى، استنباط و استخراج می كرد.
ـ شاكر
ـ هادى
ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص)
همسران امام محمد باقر
در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد» نام برده اند.
همسران عبارتند از:
ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.
او هر چند از نسل ابو بكر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان كه در روایتى از امام رضا (ع) آمده است كه روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت.
ـ ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.
فرزندان امام محمد باقر
براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد كردهاند، پنج پسر و دو دختر.
ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .
وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) است كه از ام فروة زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.
ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار می آید كه هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانستهاند و متذكر شدهاند كه فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند.
ـ ابراهیم بن محمد، از ام حكیم.
ـ عبید الله بن محمد، از ام حكیم.
ـ على بن محمد.
ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یك مادرند كه ام ولد بوده است.
ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته اند.
برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده اند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است.
گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر است.
شهادت آن حضرت
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجری در سن 57 سالگی در مدينه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پيکر مقدسش را در قبرستان بقيع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند.
عملیات کشتارحجاج ایرانی درسال1366
تلکس دولت بهار: طراح و فرمانده عمليات كشتار حجاج ايراني در سال 1366 كيست؟
دولت بهار: جنگ نفتكشها به دولت ريگان چنين القاء ميكرد كه شرائط خليج فارس از وضعيت تحت كنترل در حال خارج شدن است و بروز يك يا چند متغير پيش بيني نشده ديگر ميتواند شرائط را عليه آمريكا به نقطه انفجار برساند. يكي از اين متغيرها از نظر آمريكائيها، موسم حج و برگزاري مراسم برائت ازمشركين طبق سنوات گذشته بود.
مشرق: فاجعه كشتار حجاج در روز 6 ذي الحجه 1407 برابر با 9 مرداد سال 1366 زخمي عميق بر دل جهان اسلام و امت رسول الله (ص) بر جاي نهاد كه هنوز التيام نيافته است. اين همان زخمي است كه در كنار پذيرش قطعنامه 598 از سوي امام راحل(ره) موجب شد تا پير خمين خونين جگر رخت از جهان بربندد و در ملكوت و جنت مأوا گزيند. اين واقعه چنان بر امام گران آمد كه در پيام معروف خويش پس از اين كشتار در ۱ شهريور ۱۳۶۶ (يعني ۲۰ روز پس از فاجعه جمعه خونين) فرمودند: «شكستن كعبه مسئلهاي نيست كه بشود ازش همين طور گذشت. اگر ما از مسئله قدس بگذريم، اگر ما از صدام بگذريم، اگر از همه كساني كه به ما بدي كردند بگذريم، نميتوانيم [از] مساله حجاز بگذريم. مساله حجاز يك باب ديگري است. [مسائل]ديگر و لازم است زنده نگه داشتن اين روز، روزي كه خيانت شد به اسلام».
حجاج كشته شده ايراني در حج خونين 66
در اين پژوهش سعي خواهيم كرد تا به ابعاد ناگفته اي از اين فاجعه عظما كه پرده از چهره منفور و سالوس آل سعود و وهابيت منحط برگرفت پرداخته و تا حد امكان عمق خباثت و نفاق آل سعود و مذهب استعماري وهابيت را بازنمايي كنيم.
*عمليات مونيخ؛ سرآغاز واحد GSG9
بيترديد، بزرگترين و مؤثرترين عمليات ضداسراييلي در خارج از فلسطين اشغالي در دهه 1970 توسط «سازمان سپتامبر سياه» در جريان مسابقات «المپيك 1972» انجام گرفت. اين عمليات كه در تاريخ «منازعات اعراب و رژيم صهيونيستي» به «عمليات مونيخ» شهرت پيدا كرد، نقطه اوج نبرد ميان سپتامبر سياه و «رژيم صهيونيستي» بود.
در هفته دوم بازيهاي المپيك مونيخ، ساعت ۴ و ۴۵ دقيقه بامداد پنجم سپتامبر هشت مرد مسلح گروه فلسطيني سپتامبر سياه به اقامتگاه ورزشكاران اسرائيلي حمله نمودند. ساعاتي پس از آنكه فلسطينيها دو ورزشكار اسرائيلي را در المپيك تابستاني ۱۹۷۲ مونيخ كشتند، ۹ نفر ديگر را گروگان گرفتند و خواستار آزادي بيش از ۲۰۰ زنداني عرب شدند، دستورهاي دولت اسرائيل روشن بود. در پيامي فوري و محرمانه به تاريخ ۵ سپتامبر ۱۹۷۲ كه براي سفير اسرائيل در بن، پايتخت آلمان غربي در آن زمان مخابره شد، آمده بود كه «دولت اسرائيل با تروريستها مذاكره نخواهد كرد و توقع دارد كه مقامات آلمان هر چه در توان دارند براي نجات گروگانها انجام دهند.»
عمليات مونيخ و فاجعه پس از آن
كشتار مونيخ عملياتي مبتني بر اقدام انقلابي بود براي متوجه كردن جهانيان در فرصت بازيهاي المپيك به حقوق پايمال شده و حق سرزمين غصب شده ملت فلسطين كه بوسيله اعضاي گروه فلسطيني سپتامبر سياه در جريان بازيهاي المپيك 1972 مونيخ در آلمان غربي عليه اعضاي گروه ورزشي اسرائيل انجام و به گروگانگيري و كشتن آنها و يك پليس آلماني انجاميد. در اين واقعه كليه اقدامات آلمانيها براي رهايي گروگانها با شكست مواجه شد و در ساعات اوليه ۶ سپتامبر گروگانها در بالگردي كه حبس شده بودند ظاهراً به ضرب گلوله يكي از گروگانگيران از پا در آمدند و فلسطينيها پس از اين كار، بالگرد را با نارنجك منفجر كردند. يك افسر پليس آلمان هم جان خود را از دست داد. در آن شب طبق سندي كه در گذشته محرمانه بود، زوي زمير، رييس موساد كه شاهد شكست عمليات نجات بود به گلدا ماير، نخستوزير و ساير مقامات بلندپايه اسرائيل گفت: «حتي حداقل تلاش را براي نجات جان گروگانها انجام ندادند. حتي حداقل خطر كردن را براي نجات افراد خودشان و افراد ما انجام ندادند.»
زوي زمير، رييس موساد
رژيم صهيونيستي بزرگترين عمليات انتقام از سازمان هاي فلسطيني بويژه فتح و سپتامبر سياه را رقم زد. عملياتي با محوريت سرويس مخفي موساد. بهنوشته بني موريس در كتاب «جنگهاي سري اسرائيل»؛ موساد با استفاده از اطلاعات دريافتي از بريدگان سازمان آزاديبخش فلسطين و سازمانهاي جاسوسي كشورهاي اروپايي دوست، سياههاي از افراد هدف تهيهشد. سپس موجي از كشتار اعضاي مضنون سپتامبر سياه اروپا را دربرگرفت.
حادثه المپيك مونيخ بسياري از كشورهاي اروپايي را برآن داشت تا يك نيروي ضربت ويژه دائمي، حرفهاي و هميشه در دسترس ضدتروريزم تشكيل دهند يا سازماندهي نيروهاي موجود را اصلاح كنند. طراحان و سازندگان برجستهي جنگافزار نيز بهانگيزهي اين كشتار برآن شدند جنگافزارهاي كارآمدتري براي پيكار با تروريزم طراحي كنند. اسرائيل نيز طبق شيوه هميشگي اش برآن شد تا از اين فرصت نهايت بهره برداري را بكند چه اينكه پليس آلمان نشان داد كه نه از آموزش مناسب برخوردار بوده و نه به سلاحهاي ويژه براي عمليات هاي ضد تروريستي مجهز بوده است. از سوي ديگر قانون اساسي آلمان غربي استفاده از نيروهاي مسلح آلمان در خاك آلمان را اجازه نميداد و اين مانع از بكارگيري تك تيراندازهاي ماهر ارتش آلمان غربي بود. لذا رژيم صهيونيستي به دليل بيكفايتي نيروهاي امنيتي آلماني در اين واقعه و با توسل به فشارسياسي ناشي از آن و پمپاژ تبليغاتي بر روي انگاره هولوكاست توانست امتياز تأسيس واحد ويژه ضربت آلمان غربي را از دولت اين كشور بگيرد.
*سايرت ماتكال الگوي تأسيس GSG9
براي تأسيس چنين واحدي، مقامات امنيتي آلمان غربي، سرهنگ دوم اولريش ويگنر را برگزيدند. او در سال 1972 به سرزمين هاي اشغالي فلسطين اعزام شد تا تحت نظر اسرائيليها آموزشهاي مورد نظر براي تأسيس اين واحد ويژه را اخذ نمايد. بدين منظور ويگنر انتخاب و به فلسطين اشغالي گسيل شد و در سرويس ضربت Sayeret Matkal اسرائيل به فرماندهي سرهنگ ايهود باراك آموزش ديد.
نشان سايرت ماتكال
يگان سايرت متكال (به عبري: סיירת מטכ"ל) مخفف عبري «واحد تجسس ستاد كل» است. اين يگان ويژه ضربتي بود كه در دهه 1950 توسط سرگرد آوراهام آرنان براساس الگوي سرويس ويژه هوابرد انگلستان تأسيس شد و به مثابه واحد ويژه ضربت و سرويس عمليات ويژه اسرائيل عمل مي كرد. سايرت متكال مهمترين ابزار اسرائيل براي پياده كردن عمليات نظامي غيرممكن بود. اهميت اين واحد براي قواي مسلح اسرائيل تا به آن حد است كه شايع شده، رئيس ستاد كل ارتش اسرائيل فهرستي از اعضاي واحد مزبور را در كشوي ميز خود نگهداري ميكند و وي و ساير اعضاي ستاد مشترك تك تك اعضاي اين واحد را ميشناسند. يكي از اسامي مستعاري كه براي نيروهاي اين واحد استفاده ميشود عبارت است از : «پسران رئيس ستاد كل»!
سرهنگ آوراهام آرنان ، بنيانگذار سايرت ماتكال
ژنرال اولريش ويگنر در سال 1929 ميلادي در شهر برادن بورگ به دنيا آمد. او در اواخر جنگ جهاني دوم كه تنها 15 سال سن داشت به عضويت ارتش آلمان در آمد و در سال 1952 به آلمان غربي رفت و در امتحانات پليس براي مدارس نظامي ثبت نام كرد. وي در كنار تاسيس كنندگان واحد ضدتروريستي آلمان GSG9 دكترين اين سرويس را براساس دكترين عملياتي سايرت ماتكال طراحي نمود. او بيشتر فعاليتش در ارتش آلمان را تحت نظر مستقيم وزير كشور وقت آن كشور، يعني هانس ديترش گنشر سپري كرد. در زمان ورود ويگنر به سايرت ماتكال، فرماندهي سايرت ماتكال بر عهده ايهود باراك بود و معاون عملياتي آن را يوناتان نتانياهو برادر بزرگتر بنيامين نتانياهو بر عهده داشت. اين واحد از حيث عملياتي تحت فرماندهي ژنرال دان شمرون قرار داشت. دان شمرون به عنوان افسر ارشد نيروهاي هووابرد و پياده عملاً فرماندهي ارشد نيروهاي ويژه را در اسرائيل بر عهده داشت.
ايهود باراك 1974 فرمانده سايرت ماتكال
ويگنر تحت نظارت عالي ژنرال دان شمرون و البته ايهود باراك، توسط يوناتن نتانياهو به مدت سه ماه دوره هاي ويژه عملياتهاي ويژه و ضربت، سازماندهي و تشكيلات، اطلاعات و امنيت و مواردي از اين دست را آموخت. يوناتان نتانياهو البته 4 سال بعد در سال 1976 طي عمليات آذرخش در انتبه پايتخت اوگاندا كشته شد. ويگنر پس از يكسال به برلين بازگشت تا سرويس ويژه امنيتي مدنظر اسرائيليها را مطابق آموزشهاي اخذ شده و بر اساس مدل سايرت ماتكال تأسيس كند. نام اين سرويس عبارت بود از سرويس گارد نهم مرزي G.S.G.9 .
يوناتان نتانياهو معاون عمليات سايرت ماتكال در سالهاي 1971-1973 و آموزش دهنده ويگنر
اين واحد رسماً در 17 آوريل 1973 به عنوان بخشي از سازمان پليس فدرال آلمان غربي و تحت نظر آن ولي در اصل به عنوان بازوي عملياتي سرويس امنيت فدرال تاسيس شد. از آنجا كه تا قبل از تأسيس اين يگان، سرويس امنيت مرزي فدرال BGS داراي هشت گروه گارد مرزي منظم در آن زمان بود، سرويس جديد را Grenzschutzgruppe 9 گارد نهم مرزي نام نهادند. يك سرويس امنيتي عمليات ويژه مبتني بر تخصص واحد سرويس ويژه هوابرد بريتانيا SAS و سرويس عمليات ويژه اسرائيل ؛ سايرت ماتكال .
نشان سرويس امنيتي عمليات ويژه GSG9
همه كساني كه داوطلب خدمت در اين گروه جنايتكار بودند تحت سوگند موكداً سري خاصي جهت حاضر تن دادن به جنايتكاري حرفه اي قرار گرفته اند. تمام اعضاي GSG9 كه سابقه حضور در ارتش آلماني را داشتند در يك اقدام بوروكراتيك از ارتش استعفا و به گارد مرزي آلمان مي روند . بر خلاف بسياري از ديگر واحدهاي نيرو مخصوص كشورهاي غربي، اعضاي واحد GSG9 مجبور نيستند واحد را پس از طي دوره خود ترك كنند بلكه اجازه دارند مادامي كه توانايي حفظ معيارهاي سخت مربيان گروه را داشته باشند در گروه بماند. اين سياست از اين جهت اعمال مي شود كه تجربيات عملياتهاي واقعي اعضاي قديمي به نسل بعدي منتقل گردند.
ويگنر به همراه افسران اسرائيلي در دوران آموزشي در سايرت ماتكال 1973
*ويگنر و معجزه طبس
با آغاز دهه 1980 ديگر همه كشورهاي بزرگ سرمايه داري غرب و رژيم صهيونيستي هركدام با اقتباس از الگوي SAS، سرويس امنيتي عمليات ضربتي مخصوص خود را داشتند. در اين ميان، ويگنر كه اكنون ديگر به درجه ژنرالي رسيده بود علاوه بر اسرائيليها، روابط ويژه و بسيار نزديكي با سرهنگ چارلي بكويث فرمانده نيروي دلتاي آمريكا يافته بود. نخستين آزمون اين اتحاد و دوستي در حادثه طبس رقم خورد.
چند ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آنكه چهره واقعي آمريكا براي ملت ايران آشكار شد و آنها از فعاليت هاي مداخله جويانه دولت امريكا آگاه شدند، تعدادي از دانشجويان پيرو خط امام در روز سيزده آبان 1358، به سوي محل سفارت امريكا حركت كردند.
در پي ناكامي دولت ايالات متحده آمريكا در اعمال فشار سياسي و اقتصادي براي آزادي گروگانهاي آمريكايي در تهران كه در ماجراي تصرف سفارت آمريكا بازداشت شده بودند، جيمي كارتر رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا دستور انجام عمليات آزادسازي را صادر كرد.
در انجام اين عمليات، آمريكا از همكاري صميمانه يك كشور دوست و همكاري غيرمستقيم چند كشور ديگر منطقه كه از چگونگي اين عمليات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار بود. چند كشور هم در تدارك اين عمليات در داخل ايران با امريكا همكاري داشتند. انگلستان، رژيم صهيونيستي، و آلمان از همپيمانان غير منطقهاي آمريكا و مصر، عمان، عربستان، پاكستان و تركيه نيز از هم پيمانان منطقهاي آمريكا در اجراي اين عمليات بودند.
پيش از انجام عمليات يك عمليات گسترده جمع آوري اطلاعات براي تسهيل عمليات صورت گرفت كه در اين عمليات اطلاعاتي، ويگنر نقشي پررنگ داشت. «اولريش وينگنر» در پوشش خبرنگار شبكه تلويزيوني ZDF آلمان به ايران وارد شد و به همراه چند نفر از نيروهاي سرويس G.S.G.9 با پوشش خبرنگار تلويزيون آلمان، جهت جاسوسي و تهيه اطلاعات مورد نياز سرويس امنيتي آمريكا «سيا» براي هدايت دقيق عمليات نيروهاي دلتا در تهران به جمع آوري اطلاعات و تهيه فيلم پرداخت.
سرهنگ چارلي بكويث فرمانده نيروي دلتا و دوست ويگنر
سرهنگ«چارلي اي بكويث» فرمانده آمريكايي تجاوز نافرجام نيروهاي مخصوص تحت امرش موسوم به دلتا در طبس در خاطرات خود پس از بيان اينكه به دليل دستگيري كليه ماموران اصلي سازمان سيا در تهران و اخراج كليه ماموران اصلي سازمان سيا در تهران و اخراج كليه ماموران جاسوسان اسرائيلي (با توجه به اشغال و تعطيلي سفارت اسرائيل درتهران) توسط نيروهاي انقلاب اسلامي براي شناساييهاي شرم آور داخل خاك ايران، طراحان تجاوز نظامي آمريكا به شدت در مخمصه افتاده بودند، چنين مي نويسد: «پيام به ستاد استاكيد(ستاد دلتا در كاروليناي شمالي) رسيد . (ديك پاتر) آن را به من رساند. اين پيام از اولريش وينگر فرمانده ي G.S.G.9آلمان بود: «چارلي من آماده ام تا همراه با كاركنان تلويزيون به تهران بروم. آيا مايلي افرادي از تو به ما بپيوندند. من پيام اولريش را به اطلاع ژنرال وات رساندم و توصيه كردم كه دنبال اين پيشنهاد را بگيريم .» و اينگونه اولريش وگنر به همراه تني چند از نيروهاي زبده خود در پوشش خبرنگاران تلويزيون آلمان به ايران بحران زده از درگيري هاي داخلي كردستان و گنبد و خوزستان و بحران گروگانها وارد شدند و خدا مي داند در مدت اقامت خود در ايران چه كارها كه نكردند.
شكست پنجه عقاب در طبس
*ويگنر در خدمت آل سعود
هراس اصلي سعودي اما در دهه 1980، انقلاب اسلامي در ايران بود. اين هراس بنيادي موجب شد تا اعراب خليجي هزينه هاي جنگ صدام با ايران را تقبل كنند. هراس آل سعود البته به اينجا خاتمه نيافت. هراس اساسي آنها از سياسي شدن حج ( به تعبير امام خميني حج ابراهيمي) توسط ايراني ها بود .اين ترس البته در يك تجربه تلخ نيز ريشه داشت.
در سال 1979 حادثه اي رخ داد كه به شدت آل سعود را نسبت به راديكاليزه شدن جريانهاي سلفي – وهابي عليه آل سعود نگران كرد كه اشغال افغانستان توسط شوروي به شدت اين رژيم را مشعوف ساخت. چه اينكه اين تهاجم فرصتي تاريخي پيش روي آل سعود براي سوق دادن جريانهاي راديكال سني از تقابل با آل سعود به سوي شوروي قرار مي داد. و اما آن حادثه.
در بامداد روز12 ذيحجه 1399قمري 20/ نوامبر 1979ميلادي گروه مسلحي متشكل از 200 تا 300 تن كه تعدادي از آنها دانشجويان علوم ديني و برخي مصري و يمني و كويتي بودند، به فرماندهي قحطاني، بعد از اقامه نماز صبح مسجدالحرام را اشغال كردند. آنها بلافاصله بعد از اشغال مقدسترين مكان مسلمانان جهان، مدعي ظهور «فرستاده موعود» -محمدبن عبدالله القحطاني- شدند، اين گروه پس از حدود 22 روز مقاومت در برابر پليس عربستان، سرانجام سركوب شده و شكست خوردند. گفته مي شود دولت عربستان براي سركوب گروه “القحطاني” تعداد زيادي كماندو و نيروي مخصوص از فرانسه درخواست كرد و نهايتا با كمك اين نيروهاي مخصوص خارجي توانست اين شورش عجيب را مهار كند.
از راست : جهيمان العتيبي و محمد عبدالله قحطاني
اين شورش پيامدهاي زيادي بر ساختار حكومت عربستان گذاشت، مهمترين منبع مشروعيت حكومت سعودي؛ حفاظت و حراست و ميزباني از “حرمين شرفين” است، بنابراين اصلاحات زيادي براي جلوگيري از تكرار اين واقعه انجام شد؛ دولت عربستان به اين منظور، تغييراتي در سطح فرمانداران و اميراني كه از سوي مخالفان متهم به فساد شده بودند، ايجاد كرد و در جمادي الاول 1400قمري/مارس 1980ميلادي، كميته اي مركب از 8 تن به رياست شاهزاده نايف وزير كشور تشكيل شد تا 200 ماده براساس اصول اسلامي، به عنوان قانون اساسي براي اداره كشور تدوين كند تا تحولي در ساختار سنتي حكومت سعودي در عربستان ايجاد شود.
نيروهاي شكست خورده جهيماني
حمله به مسجدالحرام موجب هراس آل سعود از راديكاليسم موجود در جهان اسلام شد و رسيدن امواج انقلاب اسلامي به سواحل امن سعودي شد. اين رژيم براي مقابله با اين تهديد، دو راهبرد را درپيش گرفت:
نخست مشاركت در پروژه جهاد عليه شوروي با رهبري و هدايت كاخ سفيد. اين براي سعودي پروژه اي امنيتي بود كه در آغاز دهه 1980 در ارتباط با اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ مسكو رقم خورد.
راهبرد دوم ناظر بر تأسيس يك سرويس امنيتي عمليات ويژه بود به منظور مقابله با حركت هاي انقلابي و جنگندگان سرخورده بازگشته از جنگ افغانستان در شبه جزيره حجاز خاصه در ايام حج تمتع برآيد. از آنجا كه اين رژيم از دهه 1960 با اسرائيل روابط پنهان برقرار نموده و براي تجارب امنيتي اسرائيل اهميت فراوان قائل بود و از ديگر سو نمي توانست مستقيماً به سراغ اين رژيم برود به دنبال سرويس بود كه مستقيماً براساس تجارب اسرائيلي ها تشكيل شده بود و براي همين اولريش ويگنر را برگزيدند. اينگونه بود كه قريب 2 سال پيش از فاجعه كشتار حجاج در حرم امن الهي، اولريش ويگنر با استخدام آل سعود درآمد تا نيروهاي ويژه اين رژيم را براي مقابله با هرگونه تحرك انقلابي ضد رژيم سعودي آموزش و سازماندهي كند.
سلطان بن عبدالعزيز وزير دفاع سعودي در سال 1984 طي قراردادي با سرويس امنيتي G.S.G.9 آلمان مؤسس و فرمانده وقت اين سرويس، ژنرال اولريش ويگنر را با حفظ سمت در G.S.G.9 و به منظور انجام عمليات ضد شورش و قلع و قمع حجاج را به استخدام وزارت دفاع سعودي درآورد. ويگنر كه خود از دوستان صميمي چارلي بكويث فرمانده نيروي دلتا در عمليات طبس بود و با نيروهايش در عمليات طبس شركت داشت، روابط بسيار نزديكي نيز با نيروهاي امنيتي اسرائيل داشت كه مي توانست براي سعودي ها سودمند باشد.
سلطان بن عبدالعزيز برادر ملك فهد و وزير دفاع عربستان
ويگنر در زماني به استخدام آل سعود درآمد كه رژيم سعودي توسط ملك فهد پادشاهي ميشد و جناح سديريها بر آل سعود حاكميت داشتند. اين جناح يكي از بانفوذترين شاخه اصلي خاندان آل سعود است. السديري قبيله اي عرب است كه از طريق يكي از رهبران خود به نام احمد بن محمد السديري با خاندان حاكم ارتباط پيدا نمود. او از اولين حاميان و ياوران ملك عبدالعزيز بود و ابن سعود با دختر وي كه «حصه» نام داشت ازدواج كرد. حاصل اين پيوند زناشويي، چند دختر و هفت پسر بود كه به 7 شاهزاده سديري مشهور شدند. اين جناح متشكل از فهد پادشاه سابق؛ سلطان بن عبدالعزيز، وليعهد و وزير دفاع متوفي؛ عبدالرحمن بن عبدالعزيز، قائم مقام سابق وزير دفاع؛ نايف بن عبدالعزيز، وليعهد و وزير كشور متوفي؛ تركي بن عبدالعزيز، معاون اسبق وزير دفاع؛ سلمان بن عبدالعزيز، وليعهد و وزير دفاع فعلي؛ و احمد بن عبدالعزيز، وزير كشور بركنار شده است. سديري ها بويژه فهد بن عبدالعزيز را به دو خصيصه مي شناسند؛ ايران ستيزي و تشيع ستيزي شان و با اين وصف معلوم بود كه ويگنر به چه منظوري استخدام شده است.
ملك فهد پادشاه سعودي از 1982 تا 2011
*تشديد وضعيت بحراني خليج فارس و جنگ نفت كشها
تصميم به كشتار حجاج در ذي حجه سال 1366 در جلسه اي با حضور وزير دفاع وقت آمريكا و سعودي درست 55 روز پيش از كشتار انجام گرفت. اين تصميم در شرائطي اخذ شد كه وضعيت منطقه به علت حضور نظامي مستقيم نيروي دريايي آمريكا در منطقه به شدت بغرنج شده بود و از اوئل سال 1366 هر از چندي برخوردهاي نظامي ميان ايران و آمريكا رخ مي داد. در اين مقطع شاهد بروز موج چهارم جنگ نفتكش ها در خليج فارس بوديم.
*تصميم به كشتار در سواحل مديترانه
جنگ نفتكشها به دولت ريگان چنين القاء ميكرد كه شرائط خليج فارس از وضعيت تحت كنترل در حال خارج شدن است و بروز يك يا چند متغير پيش بيني نشده ديگر ميتواند شرائط را عليه آمريكا به نقطه انفجار برساند. يكي از اين متغيرها از نظر آمريكائيها، موسم حج و برگزاري مراسم برائت ازمشركين طبق سنوات گذشته بود كه مي توانست همچون چاشني انفجار عمل كند. ترس از تشديد جنگ نفتكشها و برگزاري مراسم برائت از مشركين كه هرسال باشكوهتر از سال قبل برگزار مي شد و گسترش امواج انقلاب اسلامي در منطقه و غلظت يافتن آن به ويژه در ايام حج، رژيم سعودي و البته آمريكا را از به خطر افتادن امنيت و ثبات دولتهاي مرتجع عربي به ويژه آل سعود واميداشت تا تصميمات جدي تر و خشن تري بگيرند. اين بود كه واينبرگر با دستوركاري ناظر بر حفظ امنيت خطوط كشتيراني در خليج فارس و ممانعت از برگزاري برائت از مشركين با سلطان بن عبدالعزيز در سواحل مديترانه نشست امنيتي برگزار كرد.
براي يك سره كردن برگزاري مراسم برائت از مشركان، نياز به يك تصيم اساسي و انجام هماهنگي ميان رژيم سعودي و آمريكا بود و به اين منظور، سلطان بن عبدالعزيز وزير دفاع وقت سعودي و پدر شاهزاده بندر بن سلطان، سلطان آينده تروريسم وهابي در منطقه، براي هماهنگي با آمريكا، وزير دفاع وقت آمريكا در دولت ريگان، “گاسپار واينبرگر” را درست 55 روز پيش از برگزاري حج سال 1366، به ويلاي شخصي خود در سواحل جنوبي فرانسه دعوت نموده طرح حمله و كشتار حجاج ايراني را با او مطرح و مجوز اين عمليات كشتار را از واينبرگر اخذ كرد.
گاسپار واينبرگر خود در خاطراتش بيان مي كند: « ملاقات با پرنس سلطان در ويلاي بسيار راحت و باشكوه وي واقع در سواحل مديترانهاي فرانسه صورت گرفت. ما يك روز طولاني را به گفت و گو پيرامون مسائل مختلف گذرانديم كه به ترجمه هاي طولاني نياز داشت و پرنس بندر به صورت مترجمي متبحر براي پدرش و من عمل ميكرد من به حياتي بودن مأموريتمان و اقدامات متعددي كه مي بايست براي كسب حمايت هواپيماهاي آواكس و هرگونه كمك ديگر انجام دهيم واقف بودم و ميدانستم كه حاكميت و اقتدار اين پادشاهي به هيچ عنوان نميتواند به مخاطره افتد.
هواپيماهاي آواكس عربستان حالا آماده كمك به ما در اين ماجرا بودند و با ارزشترين چيزي را كه ما ميتوانستيم داشته باشيم يعني وقت و اطلاع بيشتر از مقاصد و اطلاعات ايران در منطقه پاييني خليج فارس به خصوص تنگه هرمز به ما دادند.
جلسه مهم سلطان بن عبدالعزيز وزير دفاع سعودي و گاسپار واينبرگر وزير دفاع ريگان ، 55 روز قبل از حج خونين
هيئت سعودي و پرنس سلطان خيلي صميمي بودند با اين حال مذاكرات تمام روز به طول انجاميد و در اين مدت پرنس بندر با تسلط و بدون خستگي مشغول ترجمه بود. در پايان روز درباره اموري كه حياتيترين جنبه را براي موفقيت مأموريت ما داشت ( بخوانيد عمليات سركوب برائت از مشركين) به توافق رسيديم. سعوديها امتيازاتي اساسي دادند و با شركت در عمليات ما از جمله گشتزني آواكسها به گونهاي مستقيمتر از آنچه رسم آنها در گذشته بود موافقت كردند.» ( واينبرگر، 1370، 30-32)
به اين ترتيب با توافق صورت گرفته ميان عاليترين مقامات نظامي آمريكا و رژيم سعودي، تصميم به سركوبي راهپيمايي سراسري برائت از مشركين قطعيت يافت. از اين رو طراحي و فرماندهي آن بر عهده ويگنر نهاده شد. ويگنر نيز به همراه تيمي از نيروهاي زبده خود و البته با مشاوره دوستان سابق خود در سرويس امنيتي اسرائيل بويژه سرويس سايرت ماتكال طرح سركوبي را طراحي و طرح مانوري عمليات و آموزش نيروهاي سعودي را در مدت باقي مانده به انجام رساند. از همين رو ويگنر و نيروهاي ويژه سركوب سعودي با يك طرح از پيش آماده و برنامه ريزي شده روز جمعه 9 مرداد 1366 برابر با 6 ذي الحجه 1407 قمري خيل عظيم حجاج ايراني و غير ايراني شركت كننده در مراسم برائت از مشركين را در يك يورش گاز انبري به خاك و خون كشيده و بيش از 400 جاجي را به شهادت رساندند.
پس از يورش گازانبري ويگنر و نيروهاي امنيتي سعودي
پس از حادثه ذيحجه ۱۴۰۷/ مرداد ۱۳۶۶، با توجه به عظمت واقعه و ميزان تلفات مردم عادي و بيدفاع و همچنين سوابق مراسم برائت از مشركان كه به آرامي برگزار شده بود، مرتكبان حادثه خود را مجبور به توضيح ديدند و حجاج را به اخلالگري و ايجاد آشوب متهم كردند. بعد از اين حادثه و بالا بودن ميزان تلفات زائران كه عمدتا از جانبازان و زنان بودند، دولت عربستان سعودي در واكنشي فرافكنانه حجاج ايران را متهم به اخلالگري و ايجاد آشوب كرد و در دفاع از اقدام خود مدعي شد نيروي پليس اين بار هم مثل دفعات قبل براي حفاظت از مراسم در محل معين مستقر شده بود و ايرانيها بيمقدمه با سلاح سرد به سمت نيروهاي پليس يورش بردند و اقدام به ضرب و شتم آنان كردند. ادعاي ديگر پليس اين بود كه نيروها بههيچوجه براي مقابله با اين اقدام حجاج ايراني از اسلحه استفاده نكردند. مدعياتي از اين نوع بلافاصله بعد از انتشار عكسها و فيلمهاي آن از سوي ناظران بيطرف، بياعتبار عنوان شد.
اولريش ويگنر فرمانده G.S.G.9 در حال دريافت مدال شجاعت
روزنامه ي"دي ولت” چاپ آلمان مورخ 21/11/1986 درباره فاجعه كشتار حجاج چنين مي نويسد:
« 8 ماه قبل از كشتار جمعه خونين مكه «به اولريش.كا.ويگنر»، فرمانده كماندوهاي ويژه آلمان غربي براي مدت دوسال مرخصي داده شد تا در عربستان سعودي يك واحد مخصوص، مطابق الگوي نيروهاي ضد ترور آلمان ايجاد نمايد. دي ولت اين خبر را ديروز دريافت كرد. احتمالا تعدادي از افسران عضو كماندوهاي ويژه ي مرزي آلمان به اتفاق “وينگنر” از دو ماه ديگر، در عربستان سعودي مشغول به كار خواهند شد.»
هفته نامه «اونماندوژودي» نيز چاپ فرانسه مورخ 10/8/1987 ( يك هفته بعد از كشتار حجاج) چنين نوشت:
«اين متخصص امور ضد شورش مي افزاديد: هدايت و فرماندهي عمليات كشتار حجاج مكه در جمعه گذشته توسط ژنرال اولريش وينگر فرمانده ي كل سابق گروه كماندويي G.S.G.9 صورت گرفته است. اولريش وينگر قبلاً از مسولين سعودي خواسته بود كه نهايت خشونت ممكن به كار گرفته شود."ويگنر” كه از شش ماه پيش در عربستان به نيروهاي آن كشور آموزش هاي ويژه داده است، در هنگام كشتار مستقيما اجراي عمليات را هدايت مي كرد. توجيه حضور وي، دارا بودن عنوان رسمي مشاور امنيتي شهر مكه بوده است. پس از اين عمليات از دولت سعودي مدال شجاعت دريافت كرد.»